۱۳۸۹ بهمن ۱۳, چهارشنبه

78 " گور پدر تكنولوژي "

هفته ي قبل يكي از دوستام بهم برنامه اي داد مخصوص پي سي كه مي تونست امنيت سيستمو صد چندان كنه ..
سيستم تبديل ميشه به يك فيلم تخيلي .. به اين صورت كه وقتي برنامه نصب ميشه ، خود برنامه از طريق وب كم صورت صاحب كامپيوتر رو تو حافظه ذخيره مي كنه ، حالا هر وقت ويندوز بالا مياد باز از طريق وب كم صورت كسي كه پشت پي سي نشسته رو آناليز مي كنه ، اگه با چهره اي كه تو حافظه داشت برابر بود سيستمو باز مي كنه ، در غير اين صورت عمرن تو سيستم نميره ..
خلاصه كلي با اين برنامه حال كرده بودم .. مني كه مدام با جديد ترين و به روز ترين برنامه ها سر و كار دارم (بيشتر ميشه گفت علاقه دارم ) اين برنامه يه چيز ديگه بود ..
همه چيز داشت خوب پيش ميرفت تا دو روز پيش .. يه مقدار ريشم بلند شده بود و تصميم گرفتم برم كوتاش كنم .. رفتم تو حمام و با تيغ افتادم به جونش و تا سه لايه آسفالتش كردم ..
خلاصه از حمام اومد بيرون و زرتي پاور سيستمو زدم و رفتم جلوي وب كم تا برنامه آناليزم كنه و سيستم برام باز بشه ..
يه دقيقه .. دو دقيقه .. پنج دقيقه .. ده دقيقه .. اما سيستم باز نشد ..
حالا موضوع از چه قرار بود ، برنامه صورت با ريش منو تو حافظه ذخيره داشت و بدون ريش منو نمي شناخت ..
يه بار .. دو بار .. هر چي قسم و آيه دادم بهش بابا من همون آدمم .. بيخيال بازش كن ، اما مگه به خرجش رفت ؟ ..
اعصابم به طور كل بهم ريخت .. دلم مي خواست با ساتور بزنم اون وب كمو از وسط نصفش كنم ..
با تمام زوايايي كه بلد بودم جلوي وب كم ژست گرفتم با شايد فرجي بشه .. اما نشد .. بي شعور نفهم تر از اين حرفا بود ..
ديگه امروز صبرم تموم شده بود و تصميم گرفته بودم ويندوزو از بيخ و بن فرمتش كنم كه يهو يه فكري تو ذهنم جرقه زد .. خوشم مياد هميشه هم به موقع جرقه مي زنه ..
خلاصه جلدي پريدم بيرون و يه ماژيك مشكي خريدم .. يه آينه گرفتم دستم و تار به تار ريشمو شبيه سازي كردم رو صورتم .. تمام سر و صورتم شده بود ماژيكي .. اميد چنداني نبود .. ولي بالاخره تيري در تاريكي بود ..
رفتم جلوي وب كم .. يه بار آناليز كرد .. نشد ..
دو بار آناليز كرد .. نشد ..
بار سوم داشتم چارتا فحش نثار اون دوستم كه اين برنامه رو بهم داد مي كردم كه يهو آناليزش جواب و دلينگ دلينگ سيستم اومد بالا ..
وايييي .. نمي دونين چقدر خوشحال شدم .. پريدم و وب كمو بوسيم .. يكم دل دادم و قلوه گرفتم باهاش .. اما ..
عين شياطين پليد رفتم سراغ اصل برنامه و با خباثت تمام كلشو از سيستمم remove كردم ..
تازه خوش خوشونم شده بود كه چشمم افتاد به آينه ..
ا ، اين صورتم چقدر داغونه .. حالا ماژيكارو چطور پاكش كنم ..
چشمتون روز بد نبينه .. هر چيزي رو كه بگين امتحان كردم اما پاك نشد .. مونده بودم مستاسل و نگران و افسرده كه چه كنم .. كه يهو چشمم افتاد به يه چيزي ..
چاره اي نداشتم .. آخرين راه بود .. چشمامو بستم و كشيدمش رو صورتم ..
آخ .. اوخ ..
درد داشت ، ولي بايد تحمل مي كردم ، حداقل اين داشت ماژيكارو پاك مي كرد ..
خدا پدر اوني كه اسكاج ظرفشويي رو خلق كرد بيامورزه ..
پ . ن : مهلت پست قبلي تا 2 روز ديگه همچنان باقيه و غريبه به سوالات دوستان پاسخ ميده .. اما به همون اندازه مهلت زدن پست " صندليه داغ غريبه " هم بسيار نزديكه ..

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر