واقعن دوره و زمونه ای شده ..
دیروز داشتم از کار طاقت فرسای نون خریدن بر می گشتم ، طبق معمول همینجوری تیکه تیکه از نون می خوردم و یه ترانه ای هم واسه خودم زمزمه می کردم ..
خیابونا رو پشت سر گذاشتم و رسیدم به کوچه .. تو حال و هوای خودم بودم که یه صدایی توجه منو به خودش جلب کرد :
آهای خوشکله ، یکم تحویل بگیر ..
از سر کنجکاوی (نه از سر فضولی) برگشتم ببینم چه خبره ..
دو تا دختر که تقریبن اول دبیرستانی بودن و موهای فشن و آرایش غلیظی داشتن ، نیششون رفت تا بنا گوش ..
از قرار معلوم مخاطب اون جمله من بودم ، یه نیشخندی زدم و بی اعتنا بهشون به راه خودم ادامه دادم ..
: ا .. چه پر افاده ..
: نون هم خریده ..
: می گفتی ما واست می رفتیم نونوایی ..
واقعن صحنه ای بود ، دو تا جقله دختر داشتن متلک بارم می کردن .. دیگه نزدیک بود از خنده وسط کوچه دراز کش بشم که از انتهای کوچه به خانم پیری به ما نزدیک شد ..
: اه .. از بس ناز کرد یکی اومد ..
: بریم بابا ، اینم از دستمون پرید !!
جونم ؟ از دستتون پریدم ؟!! خب بیچاره ها تقصیری ندارن ، وقتی میان اعلام می کنن تو سال 1400 به ازای هر پسر مجرد ایرانی ، 3 تا دختر مجرد ایرانی وجود داره ، بایدم اینا اینجوری بیافتن دنبال پسر مردم .. تازه اینا یکی هم کم داشتن ..
بیخود نیست تو ایران اینقدر در مقابل همجنسگرایی موضع گرفتن ، همینجوریش با کمبود پسر مواجهن ، دیگه وای به روزی که پسر با پسر کند پرواز ..
اونوقت این بزرگان مجبورن برای ادای دین به دین اسلام هر کودم 4-5 تا توی شناسنامه ردیف کنن ، البته خدائیش خودشون دلشون نمی خواد ، فقط برای کسب تکلیفه و بس ..
پ.ن: وقتی اون خانم پیری از کنارم رد شد شروع کرد به غر زدن و به قول خودش اون دختران معصوم رو از تیر نگاه های هرزه ی منه پسر نجات داده بود ..!!! بیچاره یه لحظه احساس بتمن بودن بهش دست داده بود..
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر