۱۳۸۹ خرداد ۶, پنجشنبه

30 " ....... "

امروز پویا بعد از دو ماه یه تک زنگ انداخت ..

پویاست دیگه ، عادتشه ، هر از چند گاهی گوشیشو میگیره به هر شماره ای که توشه تک می ندازه ..

بازم خوبه توی شماره هاششماره ی منم پیدا میشه ..

اینبار پستم پستم نه خاطرست نه حادثه که آخرش خندون از وبلاگم بری بیرون ، پس اگه حرفام ناراحتت میکنه بهتر این پستو واسه خوندن دیگه ادامه ندی .. فقط مرسی که اومدی ..

این فقط واسه پویا یه تک بود اما واسه من قشنگترین صدایی که می تونستم بشنوم .. دلمو بدجوری پر کشوند سمت خودش .

یادش بخیر ، یاد کتابخونه بخیر .. روزهایی که حداقل می دونستم می تونم روزی چند ساعتی فقط نگاش کنم .. چقدر دیدنش بهم آرامش میداد ..

صداش .. نگاش .. خنده هاش .. اخمای شیرینش .. حتا اون زمونهایی که می دیدم دست تو دست دوست خترشه و یادش رفته یه روزی یه دوستی هم داشته .. بازم خنده های پویا ارزشمندترین چیزهایی بودن که چشمام می تونست ببینه ..

هر وقت دلم اینجوری هوایی میشه خیلی سعی می کنم جلوی اشکامو بگیرم اما خب .. نمیشه ..

حرف خاصی برای این پست نداشتم ولی نوشتم شاید آرومم کنه ..

پ.ن : ببخش ناراحتت کرد ../-

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر