۱۳۸۹ خرداد ۶, پنجشنبه

31 " غرولند "


امروز رفتم تا اخرین فرم تغییر رشته امو بدم دست مسئول رشتمون خانم ...

از اول سال تا حالا تقریبن 63 بار رفتم و بابت تغییر رشته ام ازش سوال کردم و فرم خواستم ..

اونم عین 63 بار ازم پرسید : اسمت چیه ؟

من عین 63 بار بهش جواب دادم

دوباره اون عین 63 بار می پرسید : دانشجوی اینجایی ؟

منم عین 63 بار بهش جواب می دادم : اره و کارتمو نشون می دادم ..

دوباره اون عین 63 بار می گفت : چون پسری و سربازی داری شامل حالت نمیشه ..

منم عین 63 بار بهش می گفتم کارت معافیت دارم ..

و در آخر اون عین 63 بار یه بند و تبصره ی طولانی و بی خودی رو واسم از اول تا اخرش توضیح می داد ..

آخر سر هم با غرولند از اتاقش می اومدم بیرون ..

امروز هم خودمو اماده کردم تا باز اون روند همیشگی ادامه پیدا کنه تا برسم سر اصل مطلب ..

اما همین که وارد اتاق شدم و در رو باز کردم با دیدن من خندید و گفت :

به .. اقای فلونی .. سایه ات سنگین شده ، کم پیدا شدی ..

اول فکر کردم منو اشتباه گرفته اما بعد دیدم نه .. تقریبن کل بیوگرافیمو از حفظ بود ..

گفتم : اینم آخرین مدرک لازم واسه تغییر رشته ..

گفت : اخی ، کارت تموم شد .. ؟

و ازم فرمو گرفت و توی سایت وارد کرد ..تعجبم زمانی دوبرابر شد که اینبار ازم حتی شماره ی دانشجوئیمو هم سوال نکرد و خودش از حفظ اونو وارد کرد ..

آخر کار هم گفت : وای دلمون واست تنگ میشه می خوای از اینجا بری .. !!

هی ، مسئول رشته ام دیگه ما رو گذاشته سر کار ..

پ.ن : امروز هم عین 63 بار قبلی با غرولند از اون اتاق اومدم بیرون ..

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر