۱۳۸۹ تیر ۸, سه‌شنبه

40 " ناهار "


امروز وقتی داشتم از بیرون بر می گشتم خونه ، وسط راه یهو هوس ماءالشعیر کردم و یه گندشو خریدم و اومدم خونه ..
هوا بسی ناجوانمردانه گرم بود و کلی عرق کرده بودم ، واسه همین تصمیم گرفتم قبل از ناهار تنی به آب بزنم .. رفتم تو حمام و یکم خودمو خیس کردم و بعد شروع کردم به کفی کردن سر و بدنم ..
کارم تموم شد و اومدم کفا رو بشورم .. اما هر چی شیرو می چرخوندم آبی ازش در نمی اومد .. وای ، الانم وقت آب رفتن بود آخه ..
خلاصه با داد و بیداد و زدن زنگ و از اینجور کارا بالاخر مامان خودشو رسوند به حمام ..
آره ، آب واقعن قطع شده بود .. تو کل خونه حتا به اندازه ی یه لیوان هم آب نداشتیم .. کفا دیگه کم کم شروع کردن به حرکت و چشمامم دیگه داشتن می سوختن ..
آخ و واخم بلند شد .. مامان هم راه افتاد به دنبال آب توی خونه گشتن و بالاخره بعد از تکاپوی بسیار تنها پارچ آبی که توی یخچال بودو ورداشت آورد ریخت روم ..
تا حد انجماد رفتم و برگشتم ولی باز بهتر از هیچی بود .. اما هنوزم چشمام می سوخت ..
مامان دوباره راه افتاد تو خونه دنبال آب و بالاخره برگشت .. آخییییش .. چشمام بدجوری داشتن می سوختن .. آب واقعن حیاتیه .. همونجور که مامان داشت آبو می ریخت رو صورتم ازش پرسیدم : مامان ، تو این بی آبی آب از کجا پیدا کردی ؟
اونم گفت : نمی دونم ، اون چی بود امروز خریدی ، اونو اوردم ..
خشکم زد ، سریع چشمامو باز کردم .. دیدم به به .. مامان داره ماءالشعر خالی می کنه روم ...
مامانه دیگه ، چیکارش میشه کرد ..
اما خب ، چاره ای هم نبود ، چشمام بدجوری داشتن میسوختن ..
دیگه یه تیکه ام کفی بود و یه تیکه ام هم ماءالشعیری .. با اعصابی داغون روی سکوی حمام نشستم در انتظار آب  ..
وای اونجا بود که برای اولین بار فهمیدم چقدر فحش بد بلدم ..
همینجور در حال غر زدن و چیدن و ردیف کردن فحش ها کنار هم بودم که احساس کردم یه چیزی از زیر داره گازم میگیره ..
سریع از جام پریدم..
وای یه 10-15 تا مورچه اومده بودن می خواستن منو به عنوان ناهار ببرن .. دیگه چشمم شده بود دو تا کاسه ی خون ..  دمپایی رو ورداشتم و ...
پ . ن : الان یه یک ساعتی میشه که از حمام اومدم بیرون . غرغر کردنام یکم کمتر شده نشستم پستو نوشتم ..

۶ نظر:

  1. چه سرگذشت پر فراز و نشیبی!
    چقدر خنده‌دار
    جدی چرا توی مملکت ما آب قطع میشه؟
    حالا خدا را شکر کن که توی یه توالت عمومی گیر نیفتادی، که من دیدم یه بنده خدایی چنین بلایی سرش اومد
    :))

    پاسخحذف
  2. دِ نه دیگه!! :))
    اومدی و نسازی
    من و غرق شدن؟ من ته خفن شنا هستم. به خیلی‌ها همین آقا حسینت شنا یاد داده! کسانی که حتی شنای سگی هم بلد نبودن.
    کلاً من وقتی میرم استخر خیلی سبک میشم. خیلی بهم خوش میگذره!

    پاسخحذف
  3. حسین جون!
    من که هرچقدر جون بکنم، توی متلک‌پروندن به پای هم‌اسمم نمیرسم
    ولی از شوخی گذشته من توی یاددادن شنا هم‌اسم و غیر هم‌اسم برام فرقی نداره! من خیلی دوست دارم به دیگران شنا یاد بدم. چون ورزش مفرحیه! اما پول استخر را خودت باید حساب کنی!
    میدونی که؟!! ...

    پاسخحذف
  4. بابا حسین‌جون من که کم آوردم!! :))
    اومدی نسازی :-))
    تو خیلی با مرام تر از این حرفایی .. من می دونم ..اصولن همه ی حسینا خیلی با مرامن ;-)
    آخه چرا خودت پول همه را حساب کرده بودی؟
    جدی اگه مهلت میدادی من از تو جیبم پول در می‌آوردم.... نه بذار من حساب کنم... باید پولت را پس بگیری!! راستش اگر آدم مفلسی نبودم من حساب می‌کردم... خیلی کار خوبی کردی که حساب کردی... چقدر بامرامی حسین‌خان!!
    :قهقهه

    پاسخحذف
  5. ببینم حسین جون!
    اگه یه بزرگتر بهت بگه پول استخرو حساب کنی که دیگه حرف گوش می‌کنی! نه؟!
    درست نیست حرف بزرگتر روی زمین بمونه.
    شورت من مامان‌دوزه عزیزم. الآن سالهاست که کسی شورت مامان‌دوز نمی‌خره!
    :))
    من هم موافقم:
    مرام فقط مرام حسین ;-) :-))

    پاسخحذف
  6. آخ قربون این حسین‌جون کوچولوم برم!!
    عزیز بابایی!
    کلاس چندمی گلم؟ آمادگی میری؟
    آخ لپتو بخورم! :))
    گوگوری مگوری!!
    :))
    میدونی چیه‌ عزیز دلم! الآن عمو حسین باید بره استخر بزرگسالان، شما نمیتونی بیای!
    شما باید الآن خوب غذا بخوری! به حرف بزرگترا گوش بکنی تا بزرگ بشی، پولدار بشی و بتونی بری استخر بزرگسالان!
    اونوقت خودم میام باهات بریم استخر بزرگسالان!
    باشه عمو؟!
    آخ لپتو بکشم، عمو جون!!
    ... :))
    راستی من شورت مامان‌دوزم مال خودمه و خیلی هم دوستش دارم! البته شما را هم خیلی دوست دارم، ولی نه بیشتر از شورت مامان‌دوزم!!
    پس چه دلیلی داره که شورت مامان‌دوزم را به شما کادو بدم؟!
    :))
    راستی درمورد مسائل پزشکی هم باید بگم که این چیزها را هرکسی باید بدونه. بالاخره شما این مباحث ظریف را از آدم‌های درست و حسابی یاد بگیری بهتره تا دوستان ناباب!
    آره!؟
    :))

    پاسخحذف