۱۳۸۹ تیر ۱۹, شنبه

43 " عشق "


خب واقعن واژه ی قشنگیه .. و تقدس و احترامی که داره ، اونو از بقیه ی واژه های زندگیمون جدا می کنه ..
اما گاهی وقتا دوری و دوستی بهتره .. اگر کمتر از این واژه استفاده بشه احترامش بیشتر حفظ میشه ..
و اگر هم جایی استعمالش متداول بشه ، دیگه اون قداست خودشو از دست میده .. (یا حداقل کمرنگ میشه) ..
یعنی دقیقن همون چیزی که توی جامعه ی امروزیه ایران داره اتفاق می افته .. اگه بخوایم با آمار و ارقام بحثش کنیم ، میشه اون چیزی که الان به طور میانگین هر پسر ایرانی از ساعت 6 بعد از ظهر تا 12 شب حداقل 7 مرتبه از این کلمه برای 7 آدم مختلف استفاده می کنه ..
اینکه آدم واقعن عاشق باشه چیز خوبیه  اما اینکه هر چیزی رو تو لباس عشق کنیم واقعن تاسف آوره ..
از اون طرف ، جنس مخالف هم عادت کرده که هر چیزی رو به عنوان عشق بپذیره ..
مثلن پسره بر می گرده بهش میگه :
من هم عاشق توام ، هم عاشق سنگ دستشویی..
قند تو دل دخترک آب میشه ، با خودش فکر می کنه وای چه پسر نکته بینی ، منو عین اون سنگ سفید و بلورین می دونه ..
بعد هم لپاش قرمز میشه ..
یه چند سالی هست که کلمه ی عشق شده دست آویز پسرا .. دلم برای این کلمه می سوزه .. یه دورانی چه عظمتی داشت ..
امروز شنیدم یکی از دخترای یکی از فامیل های دورمون اسیر یکی از همین پسرای خوش عشق شده .. واقعن متاسم واسه این جماعت ..
اما باز خوشحالم که میوون هم احساس های ما این کلمه هنوز هم احترام و تقدس خودشو حفظ کرده ..
یه جورایی انگار اونایی که توی عقلیت هستن بیشتر قدر این کلمه رو می دونن ..
ولی امیدوارم روزی نرسه که حسرت هم احساسهای خودمو هم بخورم ..

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر