۱۳۸۹ اردیبهشت ۱۰, جمعه

23 "محشر و محشور .."


دیشبی با پسر خالم نشسته بودیم و داشتیم از هر دری حرف می زدم .. بحثمون که اعتقادات مذهبی کشید و اونم شروع کرد به ارشاد من ..

همینجور گفت و گفت تا رسید به اونجایی که رسید به محشر و اون دنیا ..

بعد هم شروع کرد با آب و تاب از اون زمان گفتن و اینکه اگه آدم خوبی باشی اون دنیا با اونی که دوستش داری محشور میشی و تو بهشت کنارته ..

به این جمله که رسید رفتم تو فکر .. اینکه که من دوست دارم کی کنارم باشه .. خب مشخصه اولین گزینم پویا بود .. اما ته دلم یه چیز دیگه قلقلکم میاد که صدای پسر خالم منو به خودم آورد ..

مثلن خوده من ، دوست دارم با مهرناز محشور بشم .. بعد یکم مکث کرد و ادامه داد : حالا لیلا هم باشه .. زهره هم خوبه .. پارمیدا هم بیاد .. مریم .. الهام.. پاناما .. مامان پاناما !!! .. لیدا ..نه لیدا نه ، دختر خاله ی لیدا ..

و همچنان داشت اسمها رو ردیف می کرد که همراش محشور بشن ..

به به ، واقعن دل نبود این پسر خاله ی ما داشت .. دریااااا بود .. اگه همینجور هم بخواد پیش بره حتمن اقیانوس هم میشه ..

پ . ن : دگر جنسگرا ها همگی به بهشت می روند پس بشینین از همین حالا چرتکه هاتونو بندازین تا یه موقع اون دنیا کسی از قلم نیافته ..

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر